بی خوابی مامان
مامان جونم خیلی خوابم می یاد آخه ساعت ٦ صبح بلند شدی بهم می گی مامان پاشو شیر ، منم شیشتو از بالای سرم بهت می دم می گنی نه پاشو بشور ، پا شدم بغلت کردم شیشتو شستم شیر ریختم دادم بهت بعد بهونه گرفتی گفتی توپی (توپ) بهت دادم بعد گفتی گوگولی (به دونه گردنبندت می گی) بعد گفتی پا لالایی (پاتو دراز کن لالایی بخون) اونقدر ناز کردی بعدشم دیگه نخوابیدی تا بابا بلند شد بردت خونه مامانی و مامانم رفت سر کار. شیطونک فکر کنم هوس می می کرده بودی دیروز می خواستم ازت عکس بندازم برای دوست بابا که ببره کیش نقاشیش کنه اونقدر شیطونی کردی که نتونستم عکس خوب بگیرم چند تا عکس گرفتم ولی فکر نکنم خوب بود حالا بعداً برات می نویسم چی می شه. ...
نویسنده :
مامان باران
14:09